تصور در روانشناسی

خواندن در مورد اکتشافات علمی، ما شگفت زده می شویم: "چگونه او چنین چیزی را تصور کرد؟" به هر حال، همه سوء تفاهم به تخیل دانشمند که به مسیر درست هدایت می شود، دیدگاه انسان نسبت به این مسئله است. من تعجب می کنم که چه روانشناسی نقش را به تخیل اختصاص می دهد، چرا که در چشم این علم چیزهای آشنا از یک زاویه متفاوت آشکار می شوند.

توابع تخیل در روانشناسی

توانایی ایجاد چیزی کاملا جدید از تصاویر و دانش موجود برای انسان لازم است، بدون آن که فرآیند شناخت غیرممکن باشد. بنابراين، مفهوم تخيل در روانشناسی، با تفکر، حافظه و ادراک ارتباط دارد كه هم بخشی از شناخت است. ایجاد تصاویر ذهنی قبل از نتیجه هر فعالیت پیش می آید، و انگیزه ای برای روند خلاقانه می شود. اما عملکرد تخیل، نه تنها در این، به عنوان مثال، در روانشناسی، تا پنج وظیفه را اختصاص می دهد.

  1. برای حل مشکلات عملی (عملی).
  2. برای تنظیم احساسات، حالت های فیزیولوژیکی و فرآیندهای ذهنی (روان درمانی). برای مثال، به همه اثر شناخته شده پلاسبو، یک تصویر واضح از این عملکرد تخیل است.
  3. مقررات حافظه، توجه، گفتار و دیگر روش های شناختی (شناختی). ما اغلب می گویند کلمات ذهن ما قبل از آنها می گویند و تلاش برای به یاد آوردن یک واقعیت، ما سعی می کنیم احساسات ما را هنگامی که ما برای اولین بار در مورد این رویداد (بوی، احساسات، گفتگوها، صداها، و غیره) یاد گرفتیم.
  4. برنامه ریزی فعالیت
  5. شکل دادن تصاویر و دستکاری آنها در ذهن برای برنامه ریزی موقعیت های مختلف.

اما این پدیده شگفت انگیز نه تنها توسط توابع انجام می شود، بلکه انواع تخیل نیز وجود دارد. ایجاد آثار منفی شامل چشم اندازها، رویاها (تصاویر آگاهانه) و رویاها (آینده برنامه ریزی شده). و بیشتر از همه در روانشناسی مورد علاقه، حالت های فعال تخیل است، که خلاق جایگاه آخر را نپذیرفته است. این قابل درک است، به لطف این نوع فانتزی است که ما می توانیم از آثار هنری لذت ببریم و از اکتشافات علمی استفاده کنیم.

تخیل خلاق در روانشناسی

این نوع فانتزی به شما امکان می دهد تصاویر جدیدی را برای اجرای بعدی ایجاد کنید. تمایز بین عینیت عینی و ذهنی معمول است. در اولین مورد، این ایده باید کاملا اصلی باشد، نه مبتنی بر تجربیات افراد، مورد دوم، تکرار تصاویر قبلا ایجاد شده است، آنها تنها برای این شخص اصلی هستند.

نمایش ذهنی تصاویر (تخیل) و تفکر در روانشناسی از هم متصل هستند. علاوه بر این، مواردی وجود دارد که تخیل خلاق، تفکر منطقی را عوض می کند. این به سادگی توضیح داده شده است - منطق به ما کمک می کند تا تمام لینک های موجود را باز کنیم تا وضعیت واقعی چیزها را بدست آوریم. به این معنا، با استفاده از تفکر منطقی، ما از عناصر و پدیده ها "حداکثر" اطلاعات را فشرده می کنیم. اما همه چیز در این راه تنها با حضور دانش لازم و یا امکان محاسبه منطقی آن به دست می آید. وقتی اطلاعات کافی نیست و با استدلال عینی به دست نمی آید، تخیل خلاق و شهود به نجات می رسند. با کمک آنها، پیوندهای گمشده ایجاد میشوند که باعث میشود همه حقایق را به یک کل واحد پیوند دهند. این سیستم عمل می کند تا زمانی که ارتباطات واقعی وجود داشته باشد که به منطق واقعیت را توضیح می دهد. چنین نقش خلاقانه تخیل در هر حرفه ضروری است. اگر چه، البته، فیزیکدان به "تالارهای ذهن" تقریبا کمتر از نوازنده است.